تاریخ فرش ایران/فرش‌های دوران پهلوی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی‌فرش
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{نام نویسنده|ویلم ام. فلور<ref>Willem M. Floor</ref>، ویراستی از این مقاله پیشتر با این شناسه نشر یافته‌ است: یارشاطر، احسان. ۱۳۸۴. ''[[ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌|ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌ (ب‍ر اس‍اس‌ دای‍ره‌ال‍م‍ع‍ارف‌ ای‍ران‍ی‍ک‍ا)]]''. تهران: ن‍ی‍ل‍وف‍ر.}}
 
{{نام نویسنده|ویلم ام. فلور<ref>Willem M. Floor</ref>، ویراستی از این مقاله پیشتر با این شناسه نشر یافته‌ است: یارشاطر، احسان. ۱۳۸۴. ''[[ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌|ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌ (ب‍ر اس‍اس‌ دای‍ره‌ال‍م‍ع‍ارف‌ ای‍ران‍ی‍ک‍ا)]]''. تهران: ن‍ی‍ل‍وف‍ر.}}
 +
 +
تولید فرش در سراسر قرن چهاردهم ه.ق (۲۰م) و دیدگاه اشتغال‌زایی و تقاضای بازارهای داخلی و خارجی مورد نظر بوده است، تا آن‌جایی که بعد از صنعت تولید و پالایش نفت، مهم‌ترین صنعت ایران بشمار می‌رفته است. هرچند در قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) این صنعت تا حد زیادی به وسیله سرمایه‌های خارجی اداره می‌شد<ref>به فصل یازدهم همین نوشته مراجعه شود.</ref> اما بعد از جنگ جهانی اول، در نتیجه سیاست ایرانی کردن مؤسسات خارجی که به وسيله رضاشاه شروع شد، به تدریج تحت کنترل کارفرمایان ایرانی در آمد. بازار فرش که بیشتر برای صادرات تنظیم شده بود، به روند خود ادامه داد، بنابراین، همین امر باعث شد تا این صنعت تحت تأثیر دوره‌های اقتصاد جهانی قرار گیرد.
  
 
==فصل دوازدهم: فرش‌های دوران پهلوی==
 
==فصل دوازدهم: فرش‌های دوران پهلوی==

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۹

1000px-Icon Writer.svg.png نوشتهٔ ویلم ام. فلور[۱]، ویراستی از این مقاله پیشتر با این شناسه نشر یافته‌ است: یارشاطر، احسان. ۱۳۸۴. ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌ (ب‍ر اس‍اس‌ دای‍ره‌ال‍م‍ع‍ارف‌ ای‍ران‍ی‍ک‍ا). تهران: ن‍ی‍ل‍وف‍ر.

تولید فرش در سراسر قرن چهاردهم ه.ق (۲۰م) و دیدگاه اشتغال‌زایی و تقاضای بازارهای داخلی و خارجی مورد نظر بوده است، تا آن‌جایی که بعد از صنعت تولید و پالایش نفت، مهم‌ترین صنعت ایران بشمار می‌رفته است. هرچند در قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) این صنعت تا حد زیادی به وسیله سرمایه‌های خارجی اداره می‌شد[۲] اما بعد از جنگ جهانی اول، در نتیجه سیاست ایرانی کردن مؤسسات خارجی که به وسيله رضاشاه شروع شد، به تدریج تحت کنترل کارفرمایان ایرانی در آمد. بازار فرش که بیشتر برای صادرات تنظیم شده بود، به روند خود ادامه داد، بنابراین، همین امر باعث شد تا این صنعت تحت تأثیر دوره‌های اقتصاد جهانی قرار گیرد.

فصل دوازدهم: فرش‌های دوران پهلوی

تولید فرش در سراسر قرن چهاردهم ه.ق (۲۰م) و دیدگاه اشتغال‌زایی و تقاضای بازارهای داخلی و خارجی مورد نظر بوده است، تا آن‌جایی که بعد از صنعت تولید و پالایش نفت، مهم‌ترین صنعت ایران بشمار می‌رفته است. هرچند در قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) این صنعت تا حد زیادی به وسیله سرمایه‌های خارجی اداره می‌شد[۳] اما بعد از جنگ جهانی اول، در نتیجه سیاست ایرانی کردن مؤسسات خارجی که به وسيله رضاشاه شروع شد، به تدریج تحت کنترل کارفرمایان ایرانی در آمد. بازار فرش که بیشتر برای صادرات تنظیم شده بود، به روند خود ادامه داد، بنابراین، همین امر باعث شد تا این صنعت تحت تأثیر دوره‌های اقتصاد جهانی قرار گیرد. برای نمونه، بعد از جنگ جهانی اول، صادرات افزایش پیدا نمود، اما بعد از سقوط ارزش سهام (بحران بزرگ آمریکا) در سال ۱۹۲۹ میلادی به شدت تنزل نمود؛ در این دوران صنعت از نظر نارسایی‌های فنی، سازمانی و بازرگانی نیز رنج می‌برد. مسائل فنی عبارت بودند از بازدهی پایین در ریسندگی، آماده سازی تار و پود، گره‌زنی و عملیات جانبی که حاصل به کارگیری وسایل خارج از رده و عدم وجود کنترل کیفی بود. صنعت طوری سازمان یافته بود که بافنده به تعداد زیادی از افراد واسطه، وابسته بود، که به آشفتگی و عدم کارآیی دامن می‌زد. از جهت تجاری، به کارگیری رنگ شیمیایی و نبودن نوآوری و خلاقیت در طرح و نقشه فرش، در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم باعث روگردانی شدید خارجی‌ها از فرش ایران شد و از طرفی ضرورت توسعه و گسترش همه جانبه بازار از طریق بالا بردن صادرات احساس می‌شد. در دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م) در کلیه این زمینه‌ها اصلاحاتی انجام گرفت، که در نتیجه استقرار ماشین‌آلات و تجهیزات جدید و در بعضی موارد سازمان دادن مجدد تولید بود.

توسعه و گسترش صنعت فرش

مراکز تولیدی ایجاد شده‌ای مانند منطقه سلطان‌آباد (اراک فعلی) و تبریز در قرن حاضر نیز اهمیت خاص خود را حفظ کرده است، بعلاوه، تعدادی از شهرها همچون کرمان که در قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) در درجه دوم اهمیت قرار داشت، به شهری صاحب نام در فرش‌بافی و تجارت آن ارتقاء یافته است. سر پرسی سایکس[۴][۵] مدعی است، در زمانی که به عنوان کنسول در کرمان مشغول انجام وظیفه بوده، تولیدکنندگان محلی را متقاعد نموده تا صادرات خود را به جای تبریز از طریق بندرعباس انجام داده و بدین ترتیب هزینه‌ها را تا ۵۰ درصد کاهش دهند. همچنین آنها را ترغیب نموده[۶] تا تنها طرح‌های سنتی ایران را به جای طرح‌های اروپایی ببافند که احتمالاً باعث به دست آوردن سهم بیشتری از بازار موجود می‌گردیده و همین‌طور بازارهای جدیدی را فرا روی صنعت می‌گذارده است. در سال ۱۳۲۷ه.ق (۱۹۰۹م) مؤسساتی نظیر «نی‌یرکو کاستلی و برادران» و «شرکت تجاری و فرش شرقی»[۷] که مرکز هر دو آنها در نیویورک قرار داشت، شروع به سرمایه‌گذاری در صنعت فرش کرمان می‌نمایند.[۸] در دهه بعد، دیگر مؤسسات بزرگ انگلیسی و آمریکایی به پیروی از آنها می‌پردازند. در نتیجه آن، در سال ۱۳۲۹ه.ق (۱۹۱۱م)، حدود ۱۰۰۰۰ نفر تنها در صنعت فرش‌بافی کرمان مشغول به کار بوده‌اند. بین سال‌های ۱۳۲۶ه.ق (۱۹۰۸م) و ۱۳۲۹ه.ق (۱۹۱۱م)، محصول صنعت فرش‌بافی کرمان دو برابر می‌شود و در سال ۱۳۰۸ه.ش (۱۹۲۹م)، حدود ۵۰۰۰ دستگاه مشغول کار بوده که ۹۰ درصد از تولید آن به مقصد بازارهای امریکا بوده است. در همان زمان کارفرمایان عمده تبریز، تقریباً در کل جایگزین اکثر شرکت‌های اروپایی می‌شوند.[۹] بعد از سقوط بازار بورس امریکا در سال ۱۳۲۹ میلادی، مؤسسات غربی، کرمان را ترک می‌گویند، بعدها موقعی که دوباره باز می‌گردند، تنها به عنوان خریداران فرش عمل می‌کردند و دیگر به عنوان پیمانکار طرف قرارداد، وارد کار نمی‌شدند. در نتیجه سیاست ایرانی کردن مؤسسات غربی توسط رضاشاه بود که یکی از مؤسسات بزرگ مایملک خود را به «شرکت سهامی فرش ایران» واگذار می‌نماید که در سال ۱۳۱۴ه.ش (۱۹۳۵م) به منظور تولید فرش‌های با کیفیت بالا ایجاد شده بود.[۱۰] همین امر، سرانجام منجر به صادرات انحصاری فرش می‌شود.[۱۱]
با شروع کار فرش‌بافی مجدد در اصفهان در حدود سال‌های دهه ۱۳۰۰ه.ش (دهه ۱۹۲۰م)، این شهر نیز یکی از مراکز عمده فرش‌بافی می‌گردد و این دیر آمده به کار تجارت فرش، مبنای کار خود را بر بازارهای اروپا و امریکا متمرکز می‌نماید.[۱۲] این‌گونه توسعه‌های جدید، حاصل فشارهای اقتصادی در منطقه بوده است که حاصل وقایع طبیعی فاجعه‌آمیزی چون خشکسالی و از دست رفتن صنایع سنتی پیشین می‌باشد؛ برای مثال نائین و اطراف آن که در بافت عبا مهارت داشتند، و این محصول منبع اصلی اشتغال و درآمد اهالی بود، با تغییر مد، بافت آن دیگر ادامه نمی‌یابد. در تعداد زیادی از روستاهای منطقه اصفهان که به کار فرش‌بافی می‌پرداختند و توان لازم را داشتند تا به صورت تولید بازرگانی انطباق داده شوند، ولی با شروع جنگ دوم جهانی، صنعت نوپای فرش‌بافی این مناطق با از دست دادن بازارهای خارجی، شديداً لطمه می‌بیند، تنها هنگامی وضع و رونق خود را باز می‌یابد که کارفرمایان بافت فرش رو به سوی بازارهای تهران می‌نمایند که بازاری بسیار گسترده بوده است.[۱۳]
به غیر از فرش‌بافی کرمان و اصفهان، مناطق عمده فرش‌بافی در دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، بیشتر به همان صورتی بود که در قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) وجود داشت، از جمله آنها می‌توان از کاشان، تبریز، قم، اراک، نائین، ملایر، بیجار، یزد، خوانسار و بعضی از بخش‌های خراسان، فارس، بلوچستان و گرگان نام برد.[۱۴] این مناطق هر یک با طرح‌ها، تجربه‌های تجاری و روش‌های تولید خاص خود، هنوز هم صنعت را به پیش می‌برند.

سازمان تولید فرش

بافت فرش بیشتر در کارگاه‌های خانگی انجام می‌گیرد که ساختمانی است یک طبقه با حدود ۲۰ دستگاه دار فرش‌بافی، که ۲۰ تا ۶۰ بافنده و افراد سرپرستی کننده را در خود جای داده و افراد سرپرستی کننده به نسبت دستگاه‌ها در نظر گرفته می‌شوند، ولی معمولاً شامل تعداد اندکی می‌باشند که طبق سنت در ایران انجام می‌گیرد. چنین سازمانی این مزیت را دارد که اجازه کنترل کیفی بهتری را به دست می‌دهد، اما از طرفی کارفرمایان آنها پیوسته در معرض فشار اجرای قانون کار قرار دارند.[۱۵] بیشتر بافت فرش در دست عاملین دست‌دوم می‌باشد، که نیروی کار را از افراد فامیل خود یا از دیگر منابع محلی تأمین می‌نمایند. تنها حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد بافندگان برای خود کار می‌نمایند[۱۶]، که به علت نبودن اطلاعات و آمار بازار، تماس‌های لازم و موانع سرمایه‌ای، همیشه شرایط کار بر علیه این‌گونه مستقل‌کاران عمل می‌نماید. بیشتر حق‌والعمل‌کاران، کارگاهی از آن خود دارند که معمولاً در خانه‌های خود برپا می‌کنند، اما بعضی‌ها هم ممکن است کارگاهی به اجاره بگیرند. عده‌ای از بافندگان با وجود داشتن فضای کارگاهی، فاقد دستگاه دار هستند. یک دستگاه دار شامل دو تیر گرد است و گاهی در سوراخ‌هایی که در دیوارهای کناری دستگاه ایجاد می‌نمایند، جاسازی می‌شود.[۱۷] این دستگاه‌ها برای بافنده مستلزم سرمایه‌گذاری قابل توجهی است. تا قبل از سال ۱۳۳۹ه.ش (۱۹۶۰م)، یک جفت تیر چوبی ۳۰۰۰ ریال قیمت داشت و از زمانی که آهن‌های گرد ارزان‌تر از تیر چوبی عرضه گردید[۱۸]، دستگاه‌های آهنی متداول شد. در سال ۱۳۵۰ه.ش (۱۹۷۱م)، یک جفت آهن گرد برای کار بافندگی ۱۰۰۰ ریال هزینه در بر داشت.
در گذشته، تقاضای بازارهای صادراتی، بعضی از استانداردها را به دست‌اندرکاران بافت فرش تحمیل می‌نمود، برای نمونه، خریداران امریکایی فرش‌های «زمینه ساده با رنگ‌های روشن را ترجیح می‌دادند. یک دست بودن رنگ، بخصوص در متن فرش، بسیار مهم بود. از نظر تنوع در رنگ‌آمیزی، مقدار بالنسبه زیادی خامه رنگ شده مورد نیاز بود که بایستی در آغاز کار فراهم می‌شد. بافنده معمولاً این چنین وجوهی را در اختیار نداشت. از طرفی بافت یک فرش متوسط و معمولی، پرداخت متوسط شش ماه دستمزد بافنده را ایجاب می‌نمود؛ اما بافنده مستقل که کارگر می‌گرفت، قادر نبود این وجوه را به عنوان مساعده پرداخت نماید، و این در حالی بود که به وام و اعتبار هم به سختی دسترسی بود».[۱۹] به علت نیاز به گردش وجوه و پرداخت‌های سریع، فرش‌های کوچک پارچه متداول‌تر بود. این پدیده‌ای بود که در شروع تولید فرش در اوایل دهه ۱۳۰۰ه.ق (دهه ۱۸۸۰م) خود را نشان می‌داد[۲۰]، همچنین نیاز مالی، فروش فرش را توسط بافنده با اشکالاتی مواجه می‌ساخت، چون آنان به ندرت می‌توانستند در زمانی که منتظر خریدار بودند، ادامه بافت فرش را تأمین مالی نمایند. در این مورد گزینشی که فراروی بافنده‌های مستقل قرار داشت، امانت‌فروشی بود یعنی فروش فرش از طریق یک دلال با حق دلالی ۵ تا ۲۰ درصد قیمت فروش می‌بود.[۲۱]
در مناطق روستایی، فرش‌بافی توسط واسطه‌ها (عاملین، دلال‌ها و استادکارها و محل‌چی) انجام می‌شود که مواد اولیه مورد لزوم توسط آنان از بازار تهیه و تحویل خانواده بافنده می‌گردد، این کار توسط «شرکت سهامی فرش ایران» هم انجام می‌گیرد.[۲۲] در این مورد چندگونه واسطه قابل شناسایی است که همه آنها در درجه اول، پایه در مراکز شهری دارند؛ آنهایی که فقط برای فروشندگان فرش کار می‌کنند، به نام «پیله‌ور» نامیده می‌شوند. اینان کل نیازهای اهالی روستایی را نیز تأمین می‌نمایند؛ معلمان، مقامات حکومتی و دیگران که به عنوان کار جانبی، خرید و فروش فرش را انجام می‌دهند.
بدین ترتیب ساختار بازار و بازاریابی، شديداً به عوامل واسطه وابسته می‌باشد؛ اینکه بافنده مستقل باشد یا به عنوان پیمانکار دست‌دوم ببافد، باید با چنین واسطه‌هایی وارد معامله گردد، بخصوص برای فروش فرش‌های متوسط اندازه (فرضاً ۳/۵×۲/۵متر)، که در معرض نوسان زیاد قیمت در کشورهای واردکننده قرار دارد.[۲۳] این پراکندگی بیش از اندازه نظام پیمانکاری، به صورت تضادآمیزی منجر به تمرکز عمده‌فروشی در داد و ستد فرش و فعالیت‌های جانبی در چند مؤسسه بزرگ به شکل بازارهای سالارگرایانه شده است. عمده‌فروشان در تجارت فرش و پشم و خامه بیشتر در خارج از بازار عمل می‌نمایند و نقش اساسی در صنعت فرش‌بافی ایفا می‌کنند. اینان فرش را مستقیم یا غیرمستقیم از روستاییان و ایلات و عشایر و همچنین از فروشندگان و همتایان خود در بازار خریداری می‌نمایند؛ و هم اینان پشم و خامه را برای بافندگان عرضه می‌دارند، در رنگرزی پشم و خامه نظارت دارند، و در دیگر مراحل فعالیت‌ها هم خود را درگیر می‌کنند.[۲۴] گرچه، صدها فروشنده فرش، مثلا در اراک وجود دارد، با این حال حجم عظیمی از تجارت به وسيله ۲۰، ۳۰ نفر نظارت می‌شود. این افراد از طریق دلال یا عامل خود مراحل بافت را زیر نظر دارند. کلی‌فروشان تهران به نوبه خود با چنین واسطه‌هایی قرارداد خرید و تولید ترتیب می‌دهند. بعلاوه عمده‌فروشان محلی ممکن است مستقیم در تهران و یا با نمایندگی‌های مؤسسات تهران وارد معامله شوند.[۲۵]
در میان واسطه‌ها، آنهایی که عمده‌اند، چند کار را با هم انجام می‌دهند، آنان صاحبان گله‌های گوسفند هستند، کار شست‌وشوی پشم‌های چیده شده را انجام می‌دهند، آنها را ریسیده، و رنگرزی کرده و پشم یا خامه آماده را با سایر ضروریات مورد نیاز، به بافندگان «خود» تحویل می‌دهند. در هر حال، معمولاً وضعیت بیش از حد پراکنده است، بخصوص زمانی که خانواری بخواهد برای بافت فرش کمک یا کارگر اجیر نماید یا وقتی که دو، سه خانوار یا بیشتر امکانات و منابع خود را برای بافت فرش یک کاسه می‌نمایند. بعضی از مواد اولیه مورد مصرف در محل موجود است؛ برای نمونه، گوسفندداران محلی پشم را در اختیار می‌گذارند، که همچنین می‌توان از شهرهای مجاور و مراکز مهم منطقه نیز خریداری نمود. مواد اولیه را می‌توان از فروشندگان محلی یا سیار هم به دست آورد؛ البته قیمت آن گران‌تر است، اما نسيه هم می‌دهند. بافندگانی که خود رنگرزی مواد را انجام می‌دهند، رنگ‌ها را از سقط فروش خریداری می‌نمایند، اما کارهای مربوط به رنگرزی، بیشتر در کارگاه‌های کوچک رنگرزی که در شهرهای بزرگ قرار دارند، انجام می‌پذیرد؛ رنگ‌ها را می‌توان در حجم زیاد مستقیماً از تجار و فروشندگان رنگ در تهران خریداری نمود. بعضی از استادکاران، برای نمونه، چله‌کش، اغلب در مراحل اولیه بافت مورد نیاز هستند؛ پرداخت وجوه چله‌کش به عهده بافنده است. ممکن است نقشه‌های جدیدی توسط نقشه‌کش فرش تهیه شود. هرچند که، لزوماً در موقع شروع و ادامه بافت، این افراد در محل حضور ندارند. نقشه را می‌توان از افراد واسطه هم خریداری نمود، یا آن را با ۱۵ تا ۲۰ درصد قیمت خرید، اجاره کرد.[۲۶] واسطه‌ها سابقه بافنده خوب را با خود دارند و این بدان معنی است که اینان در موقع درخواست مساعده یا پیش پرداخت، آن را آسان‌تر به دست می‌آورند. مقررات حاکم هم نسبتاً سهل‌گیر است. چون کار بعدی را مشکل می‌توان یافت.
در منطقه اصفهان، استادکار، وزن معینی از مواد اولیه را به بافندگان روستایی تحویل می‌دهد، اما نظام قدیمی پیش‌فروش که در آن حق تقدم خرید فرش‌های بافته شده با او بود، دیگر وجود ندارد. بافندگان به او فقط وجه بدهکارند، اما فرش خود را هرگونه که بخواهند می‌فروشند. با این حال، بافنده، بخصوص در روستاها، بسیاری از این امتیازها را ندارد، چون استادکار تواماً منبع اصلی (یا تنها منبع) وام، تهیه و ارائه‌دهنده کالاهای مصرفی بافنده و خریدار فرش می‌باشد.[۲۷] در اراک وضع به همین منوال است، که در آن واسطه که در منطقه «محل‌چی» نامیده می‌شود، مواد اولیه را در اختیار بافندگان قرار می‌دهد، در مقابل حق خرید فرش‌های تمام شده را به قیمت ثابت برای خود محفوظ می‌دارد. این افراد پشم یا خامه آماده را خریداری می‌نمایند یا ترتیب جدا کردن و شانه‌زنی، شستن و رشتن آن را می‌دهند، برای شش ماه حتی بیشتر به بافنده وام می‌دهند، این وام یا با بهره است یا حق پیش‌خرید فرش می‌باشد، بدین وسیله است که بافندگان از الحاظ اقتصادی به آنها وابسته می‌شوند. واسطه‌گران، بافت را از طریق انحصار اعتبار، مواد اولیه و معامله فرش کنترل می‌نمایند و نوعی «صنف غیررسمی» را تشکیل می‌دهند.[۲۸]
در قم این حرفه به وسیله شهرداری سازمان داده شده، بدین معنی که تمام مواد اولیه و نقشه و غیره را تهیه و در اختیار بافنده می‌گذارد. دستمزد برحسب اندازه و پیچیدگی کار تعیین می‌شود. حدود ۳۰ درصد از بافندگان، مستقل کار می‌کنند که در چند روستا متمرکز هستند. خدمات اضافی و مواد اولیه را از جاهای دیگر هم خریداری می‌نمایند و فرش خود را در قم می‌فروشند. تخمینی که در سال ۱۳۴۸ه.ش (۱۹۶۹م) زده شده، نشان می‌دهد ۱۰۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ ریال یا حدود ۲۰ تا ۴۰ درصد درآمد سالانه خانواده از بافتن فرش به دست می‌آید.[۲۹] در واقع، این درآمدها برای بیشتر خانواده‌های روستایی مهم‌تر از درآمدهای حاصل از عملیات کشاورزی می‌باشد.[۳۰]
مراکز شهری و سازمان‌های وابسته نیز در جاهایی که حرفه فرش‌بافی، هنوز نسبتاً توسعه نیافته باشد، نقشی در رواج این حرفه به عهده گرفته‌اند، برای نمونه طرح کردستان در دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م) را می‌توان ذکر نمود که پشم یا به صورت خام در بازار سنندج فروخته می‌شد و یا توسط نمایندگی‌ها از روستاها برای تجار غيرمحلی جمع‌آوری می‌گردید؛ فرش‌های تمام شده در سنندج یا کرمانشاه بیشتر به وسيله افراد غیربومی فروخته می‌شد. با وجود این چیزی حدود ۲۵ روستا را ذکر نموده‌اند که برای بازاریابی کالای خود مشکل اساسی داشته‌اند؛ نبودن خریدار، آنها را از توسعه کار خود مأیوس کرده بود.[۳۱]
فرش‌بافی در مناطق ایلاتی، هنوز نسبتاً مستقل می‌باشد، چون نظام پیمانکاری دست‌دوم کمتر به حریم آنها راه یافته است. سرمایه‌گذاران شهری خطر سرمایه‌گذاری در میان ایلات را نمی‌پذیرند که دائم در حال حرکت هستند و خودشان مواد اولیه مورد لزوم را در اختیار دارند.[۳۲] برای نمونه، در منطقه بختیاری به سختی می‌توان کارفرمای استادکار یافت، با وجود این، فرش‌های بافته شده بافندگان به پیله‌ور یا سایر واسطه‌ها فروخته می‌شود. چنین روشی در نجف‌آباد هم صادق است که قبلاً کارفرمایان استادکار بر آن مسلط بودند.[۳۳] به علت عدم وجود پیمانکاران در مناطق ایلاتی کرمان بعد از سال ۱۳۲۷ه.ش (۱۹۴۸م)، کیفیت بافت فرش (که به وسیله کارفرمایان خارجی تعیین می‌شد) تنزل یافته که علت آن قیمت بالای پشم است، در نتیجه مصرف چله نخی ارزان قیمت به جای چله پشمی سنتی کاربرد دارد. همچنین به طور روزافزونی رنگ‌های شیمیایی جایگزین رنگ‌های گیاهی شده است؛ از این‌رو فرش‌های کوچک ایلاتی بیشتر به مقصد بازارهای داخلی روانه می‌گردد.[۳۴] نتیجه عکس آن در منطقه اردبیل گزارش شده است؛ جایی که کیفیت فرش به علت توجه به خواست بازار، لطمه فراوان دیده است.[۳۵] بخشی از این کاهش کلی کیفیت از قرن سیزدهم ه.ق (۱۹م) آغاز شده بود.[۳۶]
«شرکت سهامی فرش ایران» در سال ۱۳۱۴ه.ش (۱۹۳۵م) تأسیس شده تا بر صادرات فرش نظارت نموده و بعضی استانداردهای کیفی را اعمال نماید، هرچند به علت سقوط بازارهای خارجی[۳۷]، این محدودیت‌های صادراتی تنها پس از یک سال برداشته شد، در نتیجه شرکت به صورت عامل تضمین‌کننده وامی درآمد که بانک کشاورزی در گسترش اعتباری خود به بافندگان تعاونی‌های تولید روستایی پرداخت می‌کرد. بافنده این وام را با کمک شرکت، صرف خرید مواد اولیه‌ای می‌نمود که در تولید فرش به کار می‌برد. فرش تمام‌شده، توسط شرکت خریداری می‌شد تا از آن، وام بانک کشاورزی بازپرداخت گردد. در این دوران خرید ماشین‌آلاتی که بافت فرش را انجام دهد، ممنوع بود.[۳۸] «شرکت فرش» همچنین به طرح نقشه فرش و انباشت آن اقدام می‌نمود تا از آن به صورت انحصاری استفاده نماید و شرکت مانع از تولید فرش‌های ماشینی می‌شد، بدین علت که آن را عاملی برای چیره شدن بر بازار فرش دست‌بافت می‌دانست.[۳۹] برای افزایش کنترل کیفی، شرکت، شش کارخانه و کارگاه برای شست‌وشو، رنگرزی و ریسندگی ایجاد نمود، یکی از آنها کارهای شست‌وشو، رنگرزی و ریسندگی و بقیه کار رنگرزی را انجام می‌دادند و نیز اعلام نمود که ۸۰ درصد سود حاصل از فروش فرش را کنار می‌گذارد تا با ایجاد تعاونی در جهت رفاه بافندگان روستایی اقدام نماید. شرکت ترتیبی داده بود تا بتواند در جهت خرید دستگاه دار، مواد اولیه و دیگر ضروریات بافت، بافندگان را کمک نماید و در پرداخت حقوق حقه آنان اصرار ورزیده و از کار اطفال جلوگیری به عمل می‌آورد و شرایط کاری بهتری را عرضه می‌کرد و استانداردهای بالاتری را برای بافت در نظر می‌گرفت، پیش‌بینی می‌شد با به کارگیری این معیارها قیمت فرش ۲۵٪ افزایش یابد.[۴۰] تجربه ترویج و توسعه فرش‌بافی در منطقه زابل[۴۱]، حاکی از آن است که شرکت حداقل به بعضی از این اهداف دست یافته است.
شرکت از سال ۱۳۵۴ه.ش (۱۹۷۵م) در هشت منطقه (تهران، تبریز، مشهد، کرمان، اصفهان، کرمانشاه، همدان و اراک) به عملیات فرش‌بافی پرداخته و در سال ۱۳۵۶ه.ش (۱۹۷۷م) دو تا سه درصد کل تولید ملی فرش را کنترل می‌نموده است. شرکت در منطقه اصفهان، حدود ۱۰۰۰ دستگاه فرش‌بافی داشت.[۴۲] قبل از سال ۱۳۵۳ه.ش (۱۹۷۴م)، شعبه فرش اراک كل مواد اولیه مصرفی خود را در شعبه رنگ می‌نمود، ولی از آن تاریخ به بعد مواد اولیه رنگ شده توسط کارخانه کرج تأمین می‌گردید که پس از رنگرزی، مواد اولیه به اراک ارسال می‌شد؛ در کارخانجات کرج که در گذشته بیش از ۱۰۰ نوع از طیف‌های مختلف رنگ‌ها را در رنگرزخانه خود تولید می‌نمود، در حال حاضر فقط ۳۷ نوع از رنگ‌های استاندارد شده را تهیه می‌نماید. شرکت همچنین تمام مواد اولیه و سایر وسایل را توسط عامل خود (معمولاً کدخدای روستا) در اختیار بافندگان قرار می‌دهد. شرکت سطح کیفی بالاتر از عامل محلی آزاد (محل‌چی) انتظار دارد و اعمال می‌نماید، ولی تعداد نقاشان در استخدام خود را محدود نگه می‌دارد.[۴۳]
هرچند اطلاعات راجع به اشتغال در حرفه فرش‌بافی بر مبنای تخمین است و در تمام موارد، مورد اعتماد نمی‌باشد، اما سه روند کلی در طی قرن چهاردهم ه.ش (۲۰م) قابل مشاهده و ذکر است. نخست، در مجموع، رشد مداوم اشتغال در صنعت فرش‌بافی است که در ارتباط با رشد پیوسته خود صنعت می‌باشد، دوم، نسبت نیروی کار کارگران بافنده روستایی افزایش یافته، به طوری که در سال ۱۳۰۹ه.ش (۱۹۳۰م)، ۷۵ درصد کل کارگران بافنده فرش در مناطق روستایی مستقر بودند، سوم، زنان و دختران همواره نقش مهمی در بافت فرش داشته‌اند و هم اکنون نیز، حدود ۸۰ درصد نیروی کار را عرضه می‌دارند.

رشد در اشتغال

در پایان دهه اول این قرن ۶۵ هزار نفر در حرفه فرش‌بافی شهری کار می‌کردند؛ این تعداد در مناطق روستایی نامشخص است. طبق تخمین عبدالایف[۴۴]، در دهه دوم، اشتغال در حرفه فرش‌بافی شهری ایران ۶۰۰۰۰ نفر را نشان می‌داد؛ این عدد تا سال ۱۳۱۹ه.ش (۱۹۴۰م)[۴۵]، زمانی که با تعداد تقریبی افراد در استخدام در نواحی روستایی مقایسه شود[۴۶]، نسبتاً ثابت بوده، جزئیات بیشتری توسط ادواردز، تخمین زده شده است (در اثر تماس شخصی زیاد با اهل صنعت طی سال‌های بسیار). در سال ۱۳۱۹ه.ش (۱۹۴۰م) وی، افراد مشغول (شهری و روستایی) در صنعت فرش‌بافی را ۲۵۰۰۰۰ نفر برآورد می‌نماید. ارقام او به طور کلی با ارقام عبدالايف، اگر فرض شود که هر دستگاه توسط سه یا چهار نفر، استادکار، نقشه‌خوان و دو شاگرد اداره شود، همخوانی دارد.[۴۷]
بر اساس سالنمای وقایع ایران، در سال ۱۳۳۵ه.ش (۱۹۵۶م)، ۱۰۳۴۹۲ دستگاه برای قالی‌بافی و زیلو و گلیم نخی در ۸۸ شهر ایران وجود داشت. تخميناً ۱۶۶۰۰۰ نفر کارگر بافنده بر روی این دستگاه‌ها مشغول کار بودند. در سال ۱۳۳۸ه.ش (۱۹۵۹م) این صنعت بالغ بر ۲۳۱۰۰۰ نفر کارگر بافنده فرش در استخدام داشت که ۵۰۰۰ نفر از آنها در کارگاه‌هایی که توسط دولت اداره می‌شد، مشغول به کار بودند.[۴۸] تقریباً یک دهه بعد، یعنی در سال ۱۳۴۷ه.ش (۱۹۶۸م)، تخميناً ۴۰۰۰۰۰ نفر به بافت فرش بر روی حدود ۱۲۰۰۰۰ دستگاه فرش‌بافی اشتغال داشته‌اند. در آن سال دولت ایران «مرکز صنایع دستی ایران» را ایجاد کرد تا صنایع دستی را در مناطق روستایی توسعه دهد[۴۹]، و در سال ۱۳۵۴ه.ش، حدود ۵۰۰۰۰۰ نفر بافنده وجود داشتند که برای ۳۰۰۰ کارفرما کار می‌کردند. ارقام منتشر شده توسط «مؤسسه مطالعات اجتماعی» در تهران اندکی تفاوت دارد؛ ۷۴۸۰۰۰ نفر بافنده در سال ۱۳۴۴ه.ش (۱۹۶۵م) و ۸۰۰۰۰۰ نفر در سال ۱۳۵۴ه.ش (۱۹۷۵م) می‌باشد. این تخمين‌ها شامل بافندگان غیرحرفه‌ای نیز می‌باشد.[۵۰] طبق تخمین‌های اخیر تعداد بافندگان فرش ایران در سال ۱۳۶۷ه.ش (۱۹۸۸م)، حدود ۲ میلیون نفر می‌باشند و جمع كل افرادی که به طور مستقیم و غیرمستقیم در حرفه فرش‌بافی درگیر بوده‌اند، ۵ میلیون نفر تخمین زده شده است[۵۱]؛ این اعداد تا حدی بالا به نظر می‌رسد.

تمرکز فزاینده فرش‌بافی در مناطق روستایی

به نظر می‌رسد تا قبل از سال ۱۳۰۹ه.ش (۱۹۳۰م) کار بافتن فرش در درجه اول یک فعالیت صنعتی شهری بوده است، اما از آن تاریخ این مورد شدیداً تغییر می‌نماید. تعداد دستگاه‌ها در مراکز مهم تولیدی در ده سال بعد در جدول شماره یک نشان داده شده است.
در مرکز بافت مهمی چون اراک، صنعت شهری، هنوز نقش پراهمیتی ایفا می‌نماید، برای نمونه در سال ۱۳۵۴ه.ش (۱۹۷۵م)، از تعداد ۹۲۳۳ مؤسسه بازرگانی در شهر، ۴۵ درصد یا ۴۱۸۱ مورد آن در رابطه با کارهای جانبی فرش بوده (رفوگر، سرراست و پرداخت کننده، طراح و غیره)؛ ۳۴۴۰ مورد آن مربوط به بافت فرش که بیشتر آنها در کارگاه‌های خانگی بوده‌اند.[۵۲] با این حال، تولید فرش شهری در اراک همچون جاهای دیگر، در مقایسه با دهه ۱۳۱۰ه.ش (دهه ۱۹۳۰م)، روند نزولی داشته است. وضعیت مشابهی در کرمان حکمفرما بوده است. در سال ۱۳۲۷ه.ش (۱۹۴۸م) در آن شهر، ۴۰۰۰ دستگاه فرش‌بافی فعال وجود داشته و در سال ۱۳۴۵ه.ش (۱۹۶۶م)، ۳۲۰۰۰ نفر بافنده در مناطق مختلف کرمان در استخدام این حرفه بوده‌اند، ۱۱۰۰۰ دستگاه قالی‌بافی را که اکثراً در کارگاه‌های خانگی بوده، اداره می‌کردند. با این حال، تعداد دستگاه فرش‌بافی در خود شهر نسبت به سال ۱۳۱۶ه.ش (۱۹۳۷م)، حدود ۳۵ درصد کاهش داشته است.[۵۳]
از طرف دیگر، بعد از جنگ جهانی دوم، صنعت شکوفان فرش‌بافی در مناطق روستایی که قبلاً در آنها بافتی انجام نمی‌گرفت، رونق و توسعه یافته است. برای نمونه در سال ۱۳۲۷ه.ش (۱۹۴۸م)، تنها یازده روستا در مناطق مختلف قم به بافت فرش مشغول بوده‌اند، آن هم به احتمال برای نیازهای شخصی و محلی بوده است. در سال ۱۳۳۵ه.ش (۱۹۵۶م)، طبق آمار موجود، تنها ۷۳۰ نفر به کار فرش‌بافی اشتغال داشته‌اند، این در حالی است که مطابق آمار سال ۱۳۴۵ه.ش (۱۹۶۶م)، تعداد ۳۶۷۱ یا ۳۶ درصد کل ۱۰۰۳۶ خانوار به بافت فرش مشغول بوده‌اند. جمع كل افرادی که در خدمت فرش‌بافی بوده‌اند، حدود ۵۰۰۰ نفر بوده که بیشتر آنان را زنان و دختران تشکیل می‌داده‌اند، بررسی محلی در سال ۱۳۴۸ه.ش (۱۹۶۹م)، رشد مداوم و ادامه گسترش فرش‌بافی را در منطقه قم تأييد می‌نماید.[۵۴] در اردبیل، مرکز مهم دیگر فرش‌بافی، این حرفه، حدود ۵۵۰۰ نفر بافنده را به کار گرفته بود که ۶۰ درصد آنان مرد بوده‌اند. سال ۱۳۵۱ه.ش (۱۹۷۲م)، دورانی است که جابجایی صنعت از شهر به روستا پیوسته و منظم در جریان بوده، این کار به منظور گریز از قانون جلوگیری از کار افراد خردسال بوده است (که در آن افراد کمتر از ۱۲ سال ذکر شده بود؛ بررسی اردبیل سازمان بین‌المللی کار). حتى «شرکت فرش» که یک شرکت در دست دولت بود؛ با علم کامل به این قانون و آگاهی به این‌که این کودکان هستند که فرش‌ها را خواهند بافت، با امضاء قرارداد بافت با والدین آنها از این قانون پیروی نمی‌نمود.[۵۵] عامل دیگری که باعث انتقال بافت فرش به مناطق روستایی شد، پذیرش دستمزد کمتر توسط بافندگان روستایی در این مناطق بود.
تعداد زیادی از شهرها به تقریب هیچ‌گاه به بافت فرش نپرداخته‌اند؛ به جای آن، صنعت در مناطق روستایی اطراف آن شهرها متمرکز بوده است. برای نمونه، طبق آمار، در سال‌های ۱۳۳۵ه.ش (۱۹۵۶م) و ۱۳۴۵ه.ش (۱۹۶۶م)، تنها ۲۳ کارگاه فرش‌بافی در شهر کرمانشاه مستقر بود، و ۲/۵ درصد از دستگاه‌های خانگی شمارش شده، نشان از کاهش کلی در حرفه فرش‌بافی منازل می‌داد. از طرف دیگر در سال ۱۳۴۷ه.ش (۱۹۶۸م)، ۵۰ مغازه در بازار این شهر به ارائه فرش و گلیم می‌پرداختند[۵۶]، و بازار جایی بود که فرش‌های آن را از روستاهای اطراف برای فروش به نماینده‌های بازار فرش تهران می‌آوردند.[۵۷] طبق آمار سال ۱۳۳۵ه.ش (۱۹۵۶م) در شیراز تنها ۱۵/۹ درصد از خانوارهای شهری در کارگاه‌های خانگی به فرش‌بافی و سایر دست‌بافته‌ها مشغول بودند، در حالی که در مناطق اطراف شهر ۵۳/۴ درصد کارگاه‌ها خانگی به این کار اشتغال داشتند.[۵۸] در سال ۱۳۴۴ه.ش (۱۹۶۵م)، بافت فرش بالنسبه، حتی در روستاهای مجاور شهرها و میان ایلات، از اهمیت زیادی برخوردار بود (بخصوص ایل قشقایی). در استان اصفهان، در پایان دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، بافت شهری فقط در خود اصفهان، قمشه (شهرضا)، همایون‌شهر و خوانسار انجام می‌گرفت.[۵۹]
کلیه بافت‌های مناطق روستایی برای ارسال به بازار نبود، زیرا طبق بررسی که در سال ۱۳۵۰ه.ش (۱۹۷۱م)، از ۴۵ روستا در اطراف قزوین به عمل آمده (در حدود ۸ درصد کل آن) نشان می‌داد که بیشتر بافت‌ها برای مصارف خانگی بوده است و بافندگان در پشم‌های خود از رنگ‌های شیمیایی استفاده می‌نمودند و فرش‌هایی با کیفیت پایین تولید می‌کردند. طرح «قره‌باغی» که زمانی معروف بود، هنوز هم بافته می‌شد، اما تنها دو بافنده حرفه‌ای به آن پرداخته بودند. توجیه برای چنین شرایط عقب‌مانده، در جایی که این‌گونه به بازار تهران نزدیک می‌باشد، ذکر عدم حمایت فنی و تبلیغاتی بوده است.[۶۰] مسئله مشابهی در اطراف شهر سنندج هم وجود داشت، جایی که بافت بر روی دارهای کوچک با حرکت رفت و برگشت در بیشتر خانه‌ها جایگزین شده بود. فرش‌های متوسط اندازه و درشت‌بافت با طرح‌ها و نقش‌مایه‌های سنتی قومی بافته می‌شد؛ طرح‌های کشکولی و موجی (رواندازی از چهار قطعه بزرگ که از کنار به هم دوخته می‌شوند)، جاجیم‌های باریک در نقش‌های محرمات ساده و گلیم از جمله آنها بود.[۶۱] خامه‌ها توسط روستاییان با استفاده از پشم‌های محلی ریسیده می‌شد، اما تسهیلات برای رنگرزی و سرراست و پرداخت و موارد مشابه در ۷۳ روستای مورد بررسی فراهم نبود و رنگرزی در شهر سنندج انجام می‌گرفت.[۶۲]
در سمنان حتی در دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، فرش‌بافی روستایی از اهمیت کمتری خوردار بود.[۶۳] در نواحی جنوب شرقی ایران، در پایان دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، بیش از ۸۰ درصد بافت فرش در اطراف زابل متمرکز بود[۶۴] و در بم (۱۲ درصد)، در نواحی نخستین، هنوز هم بافت فرش از اهمیت آنچنانی برخوردار نبود و بیشتر برای مصارف خود روستاییان بافته می‌شد.[۶۵] در واقع، قبل از آن که شعبه «شرکت سهامی فرش ایران» در سال ۱۳۴۸ه.ش (۱۹۶۹م)، در آنجا به عنوان بخشی از توسعه و پیشرفت منطقه تأسیس شود، چه به صورت بخش دولتی و چه به صورت بخش خصوصی، اصلا بافت فرش انجام نمی‌گرفت. حتی در سال ۱۳۵۵ه.ش (۱۹۷۶م)، تنها ۵۵ دستگاه فرش‌بافی و ۹۰ بافنده فرش در اطراف زابل وجود داشت. مسئولان طرح، بافندگان کرمانی را به خدمت گرفته بودند تا به زنان زابلی فرش‌بافی بیاموزند، که طبعاً فرش‌های ارائه شده با نقشه کرمانی بود. کل جریان بافت تحت نظارت «شرکت سهامی فرش ایران» انجام می‌گرفت.[۶۶]
آخرین آمار و ارقام قابل اعتماد در مورد تعداد و چگونگی اشتغال در فرش‌بافی در مناطق روستایی مربوط به سال ۱۳۵۰ه.ش (۱۹۷۱م) می‌باشد، یعنی زمانی که سازمان جهانی کار، بررسی گسترده‌ای در صنایع ایران انجام داد. در آن زمان بیشتر خانواده‌های روستایی قسمتی از وقت خود را صرف اشتغالات غیرکشاورزی می‌نمودند؛ از جمع ۱/۲ میلیون نفری که به کار تولید اشتغال داشتند، ۳۰۰۰۰۰ نفر بافنده فرش بودند، «حجم زیادی از تولید روستایی شامل بافت فرش و پارچه‌بافی است. در مراکز جمعیتی که افراد ساکن در آنها کمتر از ۵۰۰۰ نفر می‌باشد، ۷۲ درصد اشتغال در صنعت قالی‌بافی تخمین زده می‌شود و ۷۰ درصد اشتغال در پارچه‌بافی است. در بافت فرش و پارچه، هم کارگر مرد و هم کارگر زن به کار گرفته می‌شوند و این در حالی است که اشتغال نیمه‌وقت و دستمزد پایین در آن مرسوم است. کارگران بافنده سخت به واسطه‌ها وابسته‌اند که با پیش‌پرداخت برای بافت، اعتبار لازم را در اختیار بافنده قرار می‌دهند. در صنعت فرش‌بافی فضای کافی برای توسعه و گسترش بازار از طریق افزایش صادرات با روش‌های نوین بازاریابی، سازماندهی مجدد تولید و اصلاح ساختار ماشین آلات و تأسیسات وجود دارد».[۶۷]

نیروی کار و شرایط کاری بافت

بافت، تقريباً اشتغال انحصاری زنانه است و عمدتاً کار دختران جوان می‌باشد؛ مردان مواد اولیه را خریداری نموده و کار چله‌کشی و غیره را انجام می‌دهند و فرش پایان یافته را می‌فروشند.[۶۸] کارگران زن حدود ۶۷/۵ درصد کل اشتغال را در صنعت فرش‌بافی دارا می‌باشند و تنها بیش از ۷۵ درصد آنها در بخش روستایی به کار مشغولند.[۶۹] شرایط کار زنان و بچه‌ها در کارگاه‌های فرش‌بافی کرمان، سبب‌ساز اولین کوشش در جهت وضع قانون کار در ایران بود. دولا شدن بر روی کار در جاهای غار مانند زیرزمین‌های بدون نور کافی، سرد، مرطوب و بدون تهویه هوا، زنان و بچه‌های بیشماری را تا آخر عمر فلج نمود. کارگران اغلب دچار بیماری انحراف لگن خاصره و بخش پایین ستون فقرات می‌شدند، که در نتیجه به هنگام زایمان مشکلاتی را پیش می‌آورد.[۷۰] حتی تا این اواخر یعنی سال‌های دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، نشانه‌هایی از تعداد نامعقولی از دختربچه‌ها در مناطق روستایی ایران که دچار نرمی استخوان و سایر امراض بودند، مشاهده می‌شد که معلول یا تشدید آن مربوط به شرایطی بود که در آن بافت فرش انجام می‌گرفت.[۷۱]
در سال ۱۳۳۱ه.ش (۱۹۱۳م)، معاون استانداری منطقه کرمان، مقرراتی را برای شرایط کار در صنعت فرش‌بافی اعلام می‌نماید. هرچند اعتقاد او بر این بود که انگیزه نخستین او تمایل به اخذ وجوه بیشتر از کارفرمایان بوده است، ولی تحت فشار کنسول‌های انگلیس و روسیه در کرمان مجبور می‌شود مقررات را نادیده بگیرد. کنسول‌ها پیشنهاد می‌نمایند تا اصلاح و بهبود شرایط کار بخصوص در جاهایی که ازدحام زیاد، تهویه هوا بد و رفتار با کودکان ظالمانه می‌باشد، انجام گیرد.[۷۲]
بعد از جنگ جهانی اول، سازمان جهانی کار، دولت انگلیس و مبلغان مسیحی در کرمان، کارفرمایان را برای بهبود اوضاع به طور داوطلبانه تحت فشار قرار دادند، که در سال ۱۳۰۰ه.ش (۱۹۲۱م)، مورد پذیرش قرار گرفت. در دی ماه سال ۱۳۰۲ه.ش (۱۹۲۳م)، فرماندار کرمان فرمانی صادر و در آن هشت ساعت کار در روز را اجباری نمود و محدودیت سنی برای کارگران قائل شد و جدایی زن و مرد را از هم و شرایط بهتر کار را خواستار گردید؛ برای متخلفين جرایمی تعیین نمود، در نتیجه این مقررات مورد پذیرش همگان قرار گرفت و طبق بررسی‌های به عمل آمده، شرایط کار نسبت به ۳۲-۱۳۳۱ه.ق (۱۹۱۳م)، تا حد زیادی اصلاح گردید. با این حال، گزارش‌های سال ۱۳۰۷ه.ش (۱۹۲۸م) نشان می‌دهد که کاستی‌هایی نسبت به مقررات اولیه به وجود آمده است. در نتیجه فشار مجدد مردم، حکومت وقت وادار شد مقررات جدیدی برای کل صنعت فرش اعلام نماید که از جمله آنها ۴۸ ساعت کار در هفته، جلوگیری از کار کودکان و اصلاح شرایط کار بود. هرچند این مقررات به ظاهر، هرگز اعمال نگردید. طبق گزارش مجلس قانون‌گذاری ایالات متحده امریکا در سال ۱۳۱۳ه.ش (۱۹۳۴م)، «به هیچ‌وجه اصلاحاتی انجام نشده و احتمالاً هیچ‌وقت هم به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است».[۷۳]
به علت ساختار غیرمتمرکز صنعت فرش‌بافی[۷۴]، اجرای قوانین مختلف کار که از تاریخ ۱۳۲۵ه.ش (۱۹۴۶م) به بعد، توسط دولت ایران اعلام می‌گردید، همواره با اشکال مواجه می‌شد. علاوه بر آن، سیاست انعطاف‌پذیر کار، برای نمونه، به کار گرفتن بچه‌ها، به کارفرمایان اجازه می‌داد تا در مقابل نوسان بازار به سرعت واکنش نشان دهند.[۷۵] بنابراین، قانون کار حتی تا اواخر سال‌های دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م)، باز هم در مناطق روستایی اعمال نمی‌شد. عمده نیروی کار زنان هنوز بدون پرداخت اضافی بر ساعات کار زیاد یا روزهای تعطیل به کار گرفته می‌شد[۷۶]، بخصوص آنهایی که برحسب قرارداد پارچه‌کاری مزد دریافت می‌داشتند. بدین جهت در مناطقی که تقاضا برای فرش پایین بود، نبود کار کافی برای بافنده، مسئله‌سازتر از استثمار او بود. برای نمونه در اطراف سنندج، جایی که ۴۸ درصد کسانی که در حرفه‌ای به کار می‌پرداختند، در صنعت فرش‌بافی بوده است، بافندگان زن در سال ۱۳۵۰ه.ش (۱۹۷۱م) به طور متوسط فقط ۲۷ ساعت در هفته کار می‌کردند.[۷۷]
در اوایل قرن حاضر، پیمانکاران اروپایی درگیر بافت فرش در ایران سعی کردند کنترل شدیدی بر نیروی کار خود اعمال نمایند؛ برای نمونه، اگر بافنده‌ای به تعهدات خود عمل نمی‌کرد، او را در طویله منزل حبس می‌کردند تا خویشاوندان او وساطت و تضمین نمایند که فرش را تمام خواهد نمود، یا این‌که کل پیش‌دریافت وجوه را مسترد خواهد داشت.[۷۸] هنگامی که در دهه ۱۳۱۰ه.ش (دهه ۱۹۳۰م)، کارفرمایان ایرانی بر صنعت مسلط شدند، کنترل‌های غیرمستقیم جایگزین چنین معیارهایی گردید. سفارش کار بر مبنای پارچه‌کاری انجام می‌گرفت، مفهوم‌اش این بود که نظم در کار به رئیس خانواده منتقل شده است که درآمدش بستگی به بافت داشت. این کار، همچنین باعث افزایش رقابت در میان بافندگان می‌گردید. بافنده در این روش تلاش می‌کرد تا با از کار زدن، بخصوص با جفتی‌بافی[۷۹] و یا بافت کمانه‌شیب (کمانه‌شی = بی‌گره) جبران نماید که باعث کاهش مقدار کار لازم می‌شد. این‌گونه شیوه‌ها در اواخر دهه ۱۳۱۰ه.ش (دهه ۱۹۳۰م) گسترش یافت، بخصوص موقعی که کار بافت برای شرکت‌های تهران و تجار خارجی انجام می‌گرفت، از شدت بیشتری برخوردار می‌گردید. در حال حاضر این‌گونه روش‌ها همه‌گیر شده و توسط خود کارفرمایان تشویق می‌شود، زیرا خریداران به راحتی به این کارها پی می‌برند. بنابراین برای کنترل مرغوبیت فرش‌های ظریف، این‌گونه فرش‌ها تحت سرپرستی مستقیم استادکار شرکت انجام می‌گیرد.[۸۰] این‌گونه کارهای خلاف در نتیجه دستکاری واسطه‌ها هم امکان‌پذیر است، برای نمونه، در گلپایگان، استادکار تمام عوامل بافت را در اختیار دارد و پرداخت به بافنده را برحسب ذرع انجام می‌دهد[۸۱]، در حالی که قیمت فروش فرش را برحسب متر می‌گذارد. واسطه، همچنین ممکن است نخ‌های پنبه و پشمی كلفت‌تری نسبت به رج‌شمار برای بافت و گره زدن در نظر بگیرد که به علت این‌که ابعاد و تراکم فرش ثابت است، بافنده را مجبور می‌نماید فشرده‌تر ببافد تا بافت‌های با کیفیت بهتر و با قیمت ارزان فراهم آید.[۸۲]
در سیستم مقاطعه‌کاری پرداخت دستمزد به بافندگان حداکثر به صورت بخور و نمیر انجام می‌گیرد و اغلب هم کمتر از حق و حقوق بافنده می‌باشد. این کار بخصوص در سیستان و بلوچستان در دهه ۱۳۵۰ه.ش (دهه ۱۹۷۰م) انجام می‌شد که نبودن اشتغال مسئله جدی برای منطقه بود و روستاییان به مروت واسطه‌ها متکی بودند. به علت مهاجرت‌های بیش از حد به نواحی دیگر، بخصوص به نواحی‌ای که از رفاه بیشتری برخوردار بود، در محل پرورش گوسفند بسیار کم انجام می‌گرفت و به همین جهت روستاییان نمی‌توانستند پشم کافی برای بافت فرش‌های خود تهیه نمایند؛ چون در آنجا تسهیلات وام و اعتبار فراهم نبود تا به آنها امکان خرید مواد اولیه را بدهد، بنابراین این واسطه‌ها بودند که از شهرهای مجاور برای آنها مواد اولیه فراهم می‌نمودند و همین واسطه‌ها طبق معمول، فروش فرش‌های پایان‌یافته را به عهده داشتند و غالباً فرش را به نصف قیمت با بافنده حساب می‌نمودند. سازمان بین‌المللی کار، برحسب استاندارد فرش‌ها و قیمت‌ها، متوسط دستمزد بافنده را روزانه ۱۸ ریال تخمین می‌زند، یا این‌که در این‌گونه بافت‌ها، پرداخت به صورت درصدی از قیمت فروش یا برحسب قطعه‌کاری انجام می‌گرفت.[۸۳] طبق همین بررسی‌ها در سال ۱۳۵۰ه.ش (۱۹۷۱م) در نواحی مرودشت، بافنده روستایی زن، روزانه حدود ۲۰ ریال از بافت فرش درآمد حاصل می‌نمود.[۸۴] چنین نوع و سطح پرداخت‌هایی در جاهای دیگر ایران نیز متداول بود.[۸۵] بافندگان شهری مبلغ بیشتری دریافت می‌کردند، برای نمونه، در سال ۱۳۴۷ه.ش (۱۹۶۸م)، دستمزد روزانه به طور متوسط بالغ بر ۹۰ ریال بود که در مقایسه با ۲۰ ریال دریافتی بافنده روستایی[۸۶]، رقم بالایی به حساب می‌آمد، اما هنوز پرداخت‌ها صرفا در سطح بخور و نمیر قرار داشت (پرداخت برحسب معمول در مقابل یک تخته فرش انجام می‌گیرد اما در این‌جا به نرخ دستمزد روزانه تبدیل شده است تا با سایر شاخه‌های صنعت قابل مقایسه باشد). علاوه بر آن، همین درآمد اندک هم با افزایش تورم، تحلیل می‌رفت. طی سال‌های ۵۰-۱۳۴۵ه.ش (۷۱-۱۹۶۶م)، قیمت فرش سالانه ۱۱ تا ۲۰ درصد افزایش یافته بود که بخشی از آن را به افزایش قیمت تمام شده تولید نسبت می‌دادند، این در حالی بود که دستمزد بافندگان در همین سال‌ها فقط ۵ درصد افزایش یافته بود.[۸۷] طبق گزارشی در سال ۱۳۵۴ه.ش (۱۹۷۶م)، دستمزد حدود ۶۰ درصد قیمت تمام شده تولید فرش را تشکیل می‌داد. دستمزد بافنده را در دهه گذشته جمعاً ۲۵۰ درصد افزایش داده بودند، اما با این وجود، در رابطه با ساختار کلی، دستمزد در ایران در سطح پایین باقی مانده بود. در حالی که در سال ۱۳۴۳ه.ش (۱۹۶۴م)، بافتن یک فرش متوسط ۸۰۰۰ ریال هزینه می‌برد، همان فرش در سال ۱۳۵۴ه.ش (۱۹۷۶م) ۲۸۰۰۰ ریال هزینه برمی‌داشت؛ و در همین سال این فرش به قیمت ۶۰۰۰۰ ریال فروخته می‌شد.[۸۸] دستمزد بافت روزانه برای بافندگان شهری در آن سال‌ها بين ۱۲۰ تا ۲۴۰ ریال در نوسان بود (دستمزدهای بالا برای بافندگان ماهر می‌باشد)، در حالی که متوسط دستمزد روزانه برای کارگران غيرماهر شهری (سایر صنایع) ۳۰۰ ریال بود.[۸۹] در سال ۱۳۵۷ه.ش (۱۹۷۸م)، در اصفهان به دختران بافنده مبتدی ۱۰ تا ۵۰ ریال برای ده ساعت کار روزانه پرداخت می‌شد، بافندگان باتجربه ۶۰ تا ۱۵۰ ریال و بافندگان استادکار ۲۰۰ تا ۴۰۰ ریال دریافت می‌نمودند. در مقایسه، دستمزد بافندگان در مناطق روستایی حتی از این هم کمتر بود.[۹۰] ظاهراً به نظر نمی‌رسد این وضعیت در سال‌های بعد تغییر چندانی یافته باشد.
در بین دست‌اندرکاران بافت فرش، تنها «شرکت فرش ایران» است که برگ قرارداد رسمی برای بافنده صادر می‌نماید، قرارداد چه به صورت نوشته باشد چه شفاهی، مشروط به مشخص کردن و ذکر طرح، رنگ‌ها، ابعاد و تراکم گره فرش و همین‌طور نرخ دستمزد و تاریخ پایان کار، شرایط پرداخت پاداش ویژه برای کاری که خوب انجام گرفته، می‌باشد.[۹۱] پرداخت به کارگران روستایی و کارگاهی به صورت قطعه‌کاری انجام می‌گیرد. نرخ دستمزد بستگی دارد به ظرافت طرح، فشردگی بافت، نوع گره‌زنی، آن‌گونه که در قرارداد منعکس می‌باشد. نرخ پارچه‌کاری برای کارگاه‌ها و سایر بافندگان که در منطقه کرمان به کار گرفته شده‌اند، بر مبنای «صدنشان» (هر نشان ۱۶۰ گره در طول پود فرش است) می‌باشد و از جنبه نظری مقدار بافت روزانه ۱۶۰۰ گره است (یک دهم صدنشان). هرچند کمتر بافنده‌ای می‌تواند به آن تعداد در روز گره بزند، برای بافندگان قراردادی واحد پایه «گز» می‌باشد که معادل ۱۲۸۰ نشان است.[۹۲] در منطقه اراک چارک (اصطلاحاً یک چهارم؛ چهار چارک یک ذرع یعنی ۱۰۴ سانتی‌متر یا ۱۰۴×۱۰۴ سانتی‌متر معیار می‌باشد)، واحد اندازه‌گیری پایه برای نرخ قطعه‌بافی است.[۹۳] در روستاها معمولاً دو تا چهار بافنده روی یک دستگاه کار می‌کنند. بافندگان جوان و بی‌تجربه (بافنده پرکن) در زمینه ساده فرش کار می‌کنند، در حالی که زنان باتجربه نقش‌ها را می‌بافند. تراکم پرز فرش بستگی به تعداد گره‌هایی دارد که در واحد معین به طول (به دو ریشه) و عرض (رج) زده می‌شود و همیشه نسبت گره رج به ریشه ۱ به ۲ می‌باشد. در این مورد چهار استاندارد وجود دارد: ۳۵ رجی (۷۰ ریشه)، ۴۰ رجی (۸۰ ریشه)، ۴۵ رجی (۹۰ ریشه)، و ۵۰ رجی (۱۰۰ ریشه) که نسبت ۸۰/۴۰ کیفیتی در حد صادراتی دارد، ۷۰/۳۵ برای فرش‌های ارزان‌قیمت و در مورد دیگر استاندارد فرش‌های بسیار ظریف را شامل می‌شوند.[۹۴] بافندگان معمولاً یک ماه دستمزد را از پیش می‌گیرند و در پی آن هر ۳۵ روز یک بار دستمزد ماه‌های بعدی را دریافت می‌دارند؛ در آخرین ماه، پرداختی انجام نمی‌گیرد، زیرا ماه اول پیش‌پرداخت شده است. بازرسی ماهانه می‌تواند منجر به بحث درباره درصد پیشرفت کار شود و بافنده همیشه در چنین بحث‌هایی مورد کم‌لطفی قرار می‌گیرد.

صادرات

در مورد سال‌های اولیه قرن ۱۴ه.ق (۲۰م)، اطلاعات در مورد صادرات فرش به طور کلی قابل اتکاء نمی‌باشد زیرا گمرک ارزش اعلام شده صادراتی را کنترل نمی‌نمود و تنها وظیفه‌ای که به عهده داشت اخذ حق گمرکی از فرش‌هایی بود که در رنگرزی نخ خامه آنها از رنگ‌های آنیلین استفاده می‌شد. تجارت فرش تا سال ۱۳۰۸ه.ش (۱۹۲۹م) به طرز چشمگیری گسترش یافت که در درجه نخست مدیون تقاضای بازار آلمان برای فرش‌های ارزان و درجه متوسط بود که در اثر کاهش حقوق گمرکی واردات آلمان از ژوئیه سال ۱۹۲۷ میلادی انجام می‌گرفت. تقاضای بازار امریکا، حتی پیش از بحران بزرگ که باعث کاهش بیشتر آن شد، شروع به تنزل نموده بود. تقاضای اروپایی‌ها هم برای فرش‌های عتیقه در حال کاهش بود.[۹۵] تأثير تعرفه گمرکی امریکا بر فرش‌های ارزان قیمت، حتی بیشتر از اثرات بحران بود که صادرکنندگان ایرانی آن را به عنوان عامل بازدارنده، تلقى نمودند. بنابراین، با این انتخاب مواجه شدند که یا فرش‌هایی با کیفیت بالا تولید کنند و یا به طور کلی صادرات به آمریکا را متوقف نمایند. در عین حال افزایش مصرف رنگ‌های آنیلین به شهرت فرش‌های ایرانی صدمه فراوان زد. در نهایت، صنعت فرش ایران از رقابت روسیه در بازار پشم ایران آسیب می‌دید. هرچند پس از برداشتن کنترل‌های صادراتی، تجارت فرش تا حدی بهبود یافت و در این مورد «شرکت سهامی فرش ایران» هنوز کنترل کیفی بسیار سطح بالایی بر تولیدات خود اعمال می‌نمود[۹۶] و گرچه فرش بعد از نفت مهم‌ترین کالای صادراتی ایران باقی ماند، (جدول شماره ۲)، ولی صادرات فرش دائماً در حال کاهش بود و با تعرفه‌های گمرکی بالا، سهمیه‌بندی، و محدودیت‌های ارزی در بازارهای ذکر شده، این امر تشدید می‌شد. بنابراین، نتیجه کار این شد که دست‌اندرکاران فرش‌بافی در ایران یا فعالیت‌های خود را محدود نمودند و یا اینکه از بافت فرش خودداری ورزیدند. پیش از جنگ جهانی دوم، بازارهای عمده فرش ایران، ایالات متحده امریکا، انگلستان، ترکیه و عراق بود.[۹۷]
بیشتر سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم، فرش در رأس کالاهای صادراتی ایران پس از نفت قرار داشت، گرچه در بعضی از این سال‌ها پس از پنبه خام، در مقام دوم قرار می‌گرفت. در سال ۱۳۲۷ه.ش (۱۹۴۸م)، تولید از سطوح پایین سال‌های جنگ رها شد، هرچند که کیفیت بافت[۹۸] سیر قهقرایی داشت.[۹۹] در سال‌های ۴۰-۱۳۳۹ه.ش (۶۱-۱۹۶۰م)، صادرات فرش جمعاً به مبلغ ۱۹۳۰ میلیون ریال، مقام دوم را بعد از نفت اشغال نمود؛ سال بعد به رقم ۲۱۹۲ میلیون ریال رسید که پنبه خام از آن پیشی گرفته بود.
علی‌رغم کاهش کیفیت، رقابت از جانب فرش ماشینی و تعرفه‌های حمایتی خارجی، در کل، فرش‌های دست‌بافت ارزش و بازار خود را حفظ نمود.[۱۰۰] از سال ۱۳۳۱ه.ش (۱۹۵۲م)، آلمان غربی مشتری عمده فرش‌های ایرانی بود که بعد از آن به ترتیب انگلستان، ایالات متحده و سوئیس قرار داشتند. سوئیس فرش‌های گران‌قیمت با طرح‌های ظریف را ترجیح می‌داد. امریکایی‌ها خواستار فرش‌های پرز بلند (گوشت‌دار) بودند؛ به همین دلیل از مدتی پیش از آن بافت چنین فرش‌هایی در ایران آغاز شده بود. این فرش‌ها اکثراً به رنگ‌های روشن بخصوص آبی و صورتی کم‌رنگ بودند. آنان همچنین طرفدار طرح‌هایی بودند که زیاد پیچیده نباشد. کرمان هنوز عرضه‌کننده عمده، برای این بازار بود.[۱۰۱] در سال‌های پایانی دهه ۱۳۴۰ه.ش (دهه ۱۹۶۰م)، استاندارد پایین کیفیت (با توجه به نحوه رنگرزی، گره‌زنی و غیره)، شروع به تأثیر معکوس در صادرات فرش نمود. در سال ۵۱-۱۳۵۰ه.ش (۷۲-۱۹۷۱م) فرش فقط به ارزش ۷۳ میلیون دلار صادر شد.[۱۰۲] این کاهش منجر به بهبود کیفی گردید و در نتیجه در سال ۱۳۵۲ه.ش (۱۹۷۳م)، قیمت و صادرات روند صعودی یافت؛ در نیمه دوم همان سال مجدداً به شدت تنزل نمود که نتیجه تأثیر بحران نفتی جهان بر بازارهای عمده فرش بود. تعداد زیادی از کارگاه‌ها، بافت خود را کاهش دادند، و در بعضی از جاها حتى فرش نیمه‌کاره روی دستگاه رها شد.[۱۰۳] گرچه این کسادی مدت زیادی نپایید و در سال ۱۳۵۳ه.ش (۱۹۷۴م)، هم کیفیت تولید و هم حجم صادرات افزایش یافت که قسمتی از آن در نتیجه بازاریابی بهتر بود.[۱۰۴]
با این حال افزایش قیمت‌ها و رقابت فزاینده فرش‌های بافت هند و پاکستان، تأثیر بلندمدت در تقاضای بازارهای داخلی و جهانی داشت و ایران در ردیف سوم صادرکنندگان فرش قرار گرفت[۱۰۵]؛ صنعت فرش همچنین در نتیجه انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ه.ش (۷۹-۱۹۷۸م) و پیش آمدن جنگ با عراق، آسیب فراوان دید. در سال ۵۹-۱۳۵۸ه.ش (۷۹-۱۹۷۸م)، صادرات فرش تنها بالغ بر ۸۴ میلیون دلار گردید که منعکس کننده نامشخصی وضع آینده رژیم پهلوی و رهبری جمهوری اسلامی ایران بود. با وجود این، در سال ۱۳۵۹ه.ش (۸۱-۱۹۸۰م)، صادرات به حد بالای جدیدی به مبلغ ۴۲۵ میلیون دلار دست یافت که بخشی از آن مربوط به برداشتن محدودیت‌های حکومت قبلی بود. با آغاز جنگ عراق در سال ۱۳۶۰ه.ش (۱۹۸۱م) و محدودیت‌های تجاری حکومت جدید، صادرات فرش دوباره به سطح سال ۱۳۵۷ه.ش (۱۹۷۸م) سقوط نمود. بخصوص تعهد فروش کلیه دریافتی‌های ارز خارجی به قیمت رسمی به دولت بود که نه تنها سبب پایین آمدن صادرات به مبلغ ۵/۶ میلیون ریال در سال ۱۳۶۱ه.ش (۸۳-۱۹۸۲م) و ۷/۱۴ میلیون ریال در سال ۱۳۶۲ه.ش (۸۴-۱۹۸۳م) شد، بلکه همچنین، منجر به کاهش تولید و اشتغال گردید.[۱۰۶] با افزایش هزینه‌های جنگ و همراه آن نیاز فزاینده به اشتغال و درآمد، چه در بخش دولتی و چه در سطح خانواده، دولت را وادار به ایجاد تسهیلات و تشویق صادرکنندگان نمود، در نتیجه آن، صنعت فرش جانی تازه یافت. در سال ۱۳۶۵ه.ش (۸۷-۱۹۸۶م)، با افزایش ناگهانی صادرات فرش، فروش آن بالغ بر ۲۸/۲۱۷ میلیون ریال شد. انتظار می‌رود، با بازاریابی بهتر و بهبود کیفیت صنعت فرش، ایران بتواند بازار از دست رفته خود را که در اختیار هند و پاکستان و افغانستان قرار گرفته است، بازیابد و حتی بتواند در آینده نزدیک از مرز یک میلیارد هم بگذرد.[۱۰۷]

پانویس

  1. Willem M. Floor
  2. به فصل یازدهم همین نوشته مراجعه شود.
  3. به فصل یازدهم همین نوشته مراجعه شود.
  4. Sir Percy Sykes
  5. تاریخ ایران، سر پرسی سایکس (Sir Percy Sykes)، جلد دوم، صفحه ۵۳۷.
  6. تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، چاپ ۱۹۰۲، صفحه ۱۹۹.
  7. Eastern Rug And Trading Company
  8. ادواردز، صفحه ۲۰۲.
  9. دیلون (dillon)، صفحات ۹۴-۲۹۲.
  10. ادامه همین فصل ملاحظه شود.
  11. ادواردز، صفحه ۲۰۲.
  12. سلطانی و تیرانی، صفحات ۷۶- ۷۵.
  13. ادواردز، صفحه ۳۰۸.
  14. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۳، صفحه ۳۱۱.
  15. ادامه همین فصل ملاحظه شود.
  16. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۵؛ بازین (Bazin)، یادداشت d، صفحه ۷۳.
  17. به فصل سوم همین نوشته مراجعه شود.
  18. دیلون (Dillon)، صفحه ۳۱۸.
  19. دیلون، صفحات ۱۰-۳۰۴؛ همچنین به بررسی‌های سازمان بین‌المللی کار (ILO) مراجعه شود؛ سلطانی و تیرانی، صفحات ۱۵-۱۰۸.
  20. اهلرز (Ehlers)، صفحه ۲۴۸.
  21. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۶.
  22. اهلرز، صفحات ۲۳۳ و ۲۳۵.
  23. اهلرز، صفحه ۲۳۰؛ سازمان بین‌المللی کار، بررسی‌ها.
  24. اهلرز، صفحه ۲۳۱.
  25. اهلرز، صفحه ۲۳۵؛ دیلون، صفحه ۳۲۱؛ ادواردز، صفحه ۲۱۱.
  26. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۱-۸۲.
  27. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۱.
  28. اهلرز، صفحات ۳۴-۲۳۲.
  29. بازین (Bazin)، ۱۹۷۳، صفحات ۷۴-۷۳؛ آیدم، یادداشت‌های d و صفحات ۸۵F.
  30. بازین، یادداشت d، صفحات ۸۵F، کاستلو (Castello)؛ اهلرز، صفحه ۲۴۱.
  31. گزارش بررسی سنندج سازمان بین‌المللی کار.
  32. دیلون، صفحه ۳۰۱.
  33. سلطانی و تیرانی، صفحات ۹۷-۹۵.
  34. دیلون، صفحه ۳۰۲.
  35. گزارش بررسی اردبیل سازمان بین‌المللی کار.
  36. اهلرز، صفحه ۲۴۸.
  37. ادامه همین فصل ملاحظه شود.
  38. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۶۳، صفحه ۲۴۶.
  39. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۶۵، صفحه ۶۴۶.
  40. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۱، صفحه ۳۱۱.
  41. ادامه همین فصل ملاحظه شود.
  42. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۳.
  43. اهلرز، صفحه ۲۳۶.
  44. عبدالایف (Abdullaef)، صفحه ۲۱۲.
  45. فلور (floor)، ۱۹۸۵، صفحات ۵ و ۲۷ و ۲۸.
  46. عبدالايف، صفحه ۸۴.
  47. ادواردز، صفحه ۹۹.
  48. سالنمای وقایع ایران، سال ۱۹۶۳، صفحات ۲۴۶ و ۳۰۰ و ۳۰۲.
  49. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۱، صفحه ۳۱۱.
  50. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۶، صفحه ۲۰۹.
  51. کتاب سال ایران، صفحه ۴۳۲.
  52. اهلرز، صفحه ۲۲۴.
  53. دیلون (Dillon)، صفحات ۲۷۹ و ۲۹۹.
  54. بازین، یادداشت d، صفحات ۷۰ و ۷۳.
  55. ریست (Rist)، صفحه ۱۵۲.
  56. به فصل پنجم همین نوشته مراجعه شود.
  57. کلارک و کلارک (Clarke & Clarke)، صفحات ۶۳-۶۲، ۷۵.
  58. کلارک، صفحه ۳۸.
  59. سلطانی-تیرانی، صفحه ۸۲.
  60. گزارش بررسی قزوین سازمان بین‌المللی کار.
  61. به فصل پنجم همین نوشته مراجعه شود.
  62. گزارش بررسی سنندج سازمان بین‌المللی کار.
  63. کونل (Connell)، صفحه ۶۶ و ۸۲.
  64. طبق بررسی نمونه‌ای ۷۱ درصد و طبق بررسی بام (Bam)، ۱۲ درصد.
  65. اتال کانسولت (Ital Consult)، فصل هشتم.
  66. ریست (Rist)، صفحات ۱۵۰، ۱۵۳ و ۱۸۷.
  67. سازمان بین‌المللی کار، صفحات ۴۷-۴۶.
  68. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۱.
  69. سازمان بین‌المللی کار، سال ۱۹۷۳.
  70. فلور، ۱۹۸۷، صفحات ۰۲-۱۰۱.
  71. رشیدیان، صفحات ۲۶-۲۵، با تصاویر آن.
  72. فلور، ۱۹۸۷، صفحات ۸۴-۸۲.
  73. فلور، ۱۹۸۷، صفحات ۹۳-۱۸۶ و نیز مراجعه شود به ادواردز، صفحه ۲۰۶.
  74. به مطالب قبلی همین فصل مراجعه شود.
  75. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۳.
  76. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۶، صفحه ۲۱۰.
  77. گزارش بررسی سنندج سازمان بین‌المللی کار.
  78. ادواردز، صفحه ۱۳۶، یادداشت ۱.
  79. به فصل سوم همین نوشته مراجعه شود.
  80. دیلون، صفحات ۱۷-۳۱۳؛ سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۲.
  81. به فصل سوم همین نوشته مراجعه شود.
  82. سلطانی و تیرانی، صفحه ۹۲.
  83. گزارش بررسی سیستان سازمان بین‌المللی کار.
  84. گزارش بررسی مرودشت سازمان بین‌المللی کار.
  85. مؤمنی، صفحه ۱۸۲؛ شفقی، صفحه ۸.
  86. شفقی، صفحه ۸.
  87. گزارش سازمان بین‌المللی کار «مقررات و کار».
  88. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۶، صفحه ۲۱۰.
  89. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۶، صفحه ۲۱۰.
  90. سلطانی و تیرانی، صفحه ۱۰۸.
  91. دیلون، صفحه ۲۱-۳۱۸؛ همچنین مراجعه شود به صفحه ۳۲۲ برای متن چنین قراردادها؛ ریست، صفحه ۱۵۲.
  92. دیلون، صفحه ۳۱۲.
  93. اهلرز، صفحه ۲۳۹.
  94. برای جزئیات هزینه‌های تولید، مراجعه شود به دیلون، صفحات ۳۱۲، ۳۲۲ و ۴۸-۳۳۹؛ در مورد اراک مراجعه شود به اهلرز، صفحه ۲۳۹؛ برای زابل به ریست، صفحه ۱۵۲؛ برای اصفهان، به سلطانی و تیرانی، صفحه ۱۰۹.
  95. لینگمن (Lingeman)، صفحات ۱۴ و ۳۲.
  96. گری (Gray)، صفحه ۲۰؛ به مطالب قبلی همین فصل مراجعه شود.
  97. سیموندز (Simmonds)، صفحه ۲۸.
  98. از نظر واردکنندگان آمریکایی.
  99. دیلون، صفحه ۳۰۲.
  100. برای بازار عمده فرش بین سال‌های ۴۲-۱۳۳۰ شمسی (۶۳-۱۹۵۱م) به دیلون، صفحه ۳۰۱ مراجعه شود.
  101. سالنمای وقایع ایران، سال ۱۹۶۳، صفحات ۰۲-۳۰۰.
  102. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۳، صفحه ۲۴۷.
  103. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۴، صفحه ۳۲۳.
  104. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۵، صفحه ۲۵.
  105. سالنمای وقایع ایران، ۱۹۷۶، صفحه ۲۱۰.
  106. به فصل هشتم همین نوشته مراجعه شود.
  107. کتاب سال ایران، صفحه ۴۳۳؛ ایران تایم، هشتم آبان ۱۳۶۶ (۳۰ اکتبر ۱۹۸۷)؛ اسفند ۱۳۶۶ شمسی (۲ مارچ ۱۹۸۸).

منابع

یارشاطر، احسان. ۱۳۸۴. ت‍اری‍خ‌ و ه‍ن‍ر ف‍رش‌ب‍اف‍ی‌ در ای‍ران‌ (ب‍ر اس‍اس‌ دای‍ره‌ال‍م‍ع‍ارف‌ ای‍ران‍ی‍ک‍ا). تهران: ن‍ی‍ل‍وف‍ر.